نفر دوم

ساخت وبلاگ

تولد عباس آقا که شد دلم یاد نوشتن کرد و عشق قدیمی. یاد یک عشق قدیم و اومدی تازه کردی ...حیف که ذهنم رگ به رگ می شود از خشکی کلمات. کلماتی که قبلا جاری بود و الان گرفتار یبوستند.نامه به دیگریِ مهمهر بار که پیغام می دهم، بلافاصله پشیمان می شوم. بعد از آن ١٧ بهمن كه ديگر من، من شدم و تو، تو و مای میانمان شکست، هيچ وقتِ خدا دل قرص پيغام ندادم، هميشه کسی در سَرَم مي گوید: (خب كه چی؟ حالا اينم گفتي، حالا از حالش هم با خبر شدي، بعدش چي؟ نكنه با ملاحظه جواب مي ده، نكنه چون تو مي گي هنوز مي گه دلتنگت مي شه. نمي خواهم چشم ببندم روي چيزی مثل دلتنگي اي كه مي گفتی، كه مي فهمش اما با ديدنت آنهم بعد از اینهمه سال، حس كردم نكند دلت برای خودت كه يک زمانی يكي را دوست داشته، تنگ مي شود و نه من. من شبیه هیچکدام از رویاهایت نیستم.تو كه به قول عزیزت، من را بزرگ كرده ای و مي شناسي ام يعني از ته دلم خبر نداري؟ از چشمانم نخوانده اي؟ يا من اينقدر ناشي ام كه نمي توانم درست نشان بدهم؟! كه هنوز دلم به تو مِهر دارد.زنگ كه زدي شوكه بودم، از صدایت، از هيجانت و از نزديك بودنت با فاصله نيم ساعت. پا پيش گذاشتم كه ببينمت و البته كه گفته بودي ببينيم هم را. سُر خورديم براي ديدن هم، هنوز هم معاشرت با تو دلچسب است البته نمي دانم تو هم مي تواني اين را بگویی يا نه، من آدم كم حرفي نيستم البته پر حرف هم نيستم اما با تو هميشه به زمان احتياج دارم ولي سه ساعت زمان كمي ست كه هدرش دادم و حرف هایم ماند برای همیشه. كم بستني توي اين شهر نخورده ام، هر جايي كه تعریفش را شنیده بودم اما خوبترين اش همان بود كه با تو خوردم در یک جاي تكراري اما لذتش قابل وصف نيست از چيزهاي معمولي حرف زدن و بستني خوردن. چند روز بعدش زنگ زدم و يکهو وسط نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 19 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:33

از اتاق که بیرون آمدم مقابل آیینه ایستاده بود، زل زده بود به خودِ درون آیینه اش. دست کشید روی موها و صافشان کرد و در آیینه متوجه من شد، لبخند زد. راستش این حال اش را که می بینم، می دانم به چه فکر می ک نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:09

صبح که بیدار شدم به خودم گفتم، هوا سرد است و علاوه بر ژاکت بهتر است بالاپوش ورزشی ام را هم به تن کنم، حالم خوش نیست و دردی مثل ماهی در میانه بدنم حرکت می کند ازکمر به زیر شکم و بالعکس، اما بی توجه به نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 12:04

صدای باران و سوز خفیفی از پنجره پشت سرم میاد، صدای رد شدن ماشین ها از خیابان غرق در آب. من نشسته ام بیکار، چند وقتی هست که کارم سبکتر شده و تا وقت خالی پیدا می کنم دنبال طرح و ایده برای نجاری هستم، تا نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 12:04

روزهای بارونی به طرز باورنکردنی برایم خوشایند هستن، صبح بعد از  پیاده روی با تاخیر رسیدم شرکت، در بدو ورود هم در معیت رئیس سوار آسانسور شدم، رئیس همان همیشگی نبود، یا من آنقدر شاد و سرخوش بودم یا خودش نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 12:04

تکیه داده بود به درخت، پیراهن قرمز دگمه‌دار تنش بود. پیراهنش تنگ بود. یقه‌اش باز بود. لب‌هایش مثل آن دو گیلاس بود، مثل زبانش بود. آدم دلش می‌خواست ببوسد. کسی در حیاط نبود. صبحِ صبح بود. ننه هم نبود، ص نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 12:04

نامه ها را پَران پَران مي فرستادي و من ذوق مرگ مي شدم، كاغذها را به قاب ساز نشان دادم و گفتم برايم قابشان كنيد لطفا،اول فكر كرد مدارك مهمي هستند اما بعد از نگاهي، زير لب استغفرالله گفت و يك خل شدن اين نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 12:04

بعد از سالها وقتی کتابم منتشر شد، فقط من می دانم کدام شخصیتها آدم های واقعی زندگی ام هستند، کدام یک را ستایش می کردم و در کتابم قهرمان داستان بود و کدام یک مطرود و محکوم به سیاهی لشکر بودن. چیز عجیبی ست که کوچک ترین ها هم فراموش نمی شوند و فقط کم سوتر از بقیه آن گوشه کنارها بی سر و صدا باقی می مانند، اصلا راز عالم د نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:46

زمانهایی بود که فکر می کردم موفقیتی بدست آوردم ولی در واقع بعد از مدتی چیزهای دیگری می خواستم و دیدگاهم نسبت به موفقیتهای قبلی تغییر می کرد و به بوته فراموشی سپرده می شدند . برای هر کسی با توجه به تجربیات، روند رشد، اجتماع و خانواده موفقیت معنای متفاوتی داره، برای من زمانی بود که با خودم یکی شدم، پدر و مادرم رو درک نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:46

خیره به خورشید اثر اروین یالوم را می خواندم که نگاهم در کنج اتاق قفل شد، گویی کلمات جاذبه ای جادویی داشتند و من بی آنکه اختیاری داشته باشم به آنها زنجیر شده بودم. جمله این بود:( آنچه درباره مرگ ترسناک تر است فقدان آینده نیست، بلکه فقدان گذشته است. در واقع عمل فراموشی شکلی از مرگ است که پیوسته در دل زندگی حضور دارد.) نفر دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت نفر دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayedaroun بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:46